شنبه 27 شهريور 1394 |
چو بستی در به روی من به کوی صبر رو کردم چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو بخود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم
خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یکروتر من اینها هر دو با آیینه ی دل رو به رو کردم
صفايي بود ديشب با خيالت خلوت دل را ولي من باز پنهاني تو را هم آرزو کردم
:: برچسبها: شهريار شعر زيبا از شهريار صفايي بود ديشب با خيالت خلوت دل را,
نویسنده : نگار
|